دوستت درم...
اندازه ی تمام غم های دنیا...
فقط تو هیچ گاه ترکم نکن...
بگذار حس کنم کسی هست که مرا در آغوش بگیرد...
بدونه هیچ چشم داشتی...
بدونه هیچ خیانتی...
با تمام وجود...
اکنون وقت آن رسیده که بگریم بر حال خودم...
بر تمام از دست رفته هایم...
شاید کسی هم بگرید...
نه برای من...
بر روی مزارم...
که سال هاست خاک خورده...
و جز خاکستر و بادهای گاه کاهی کسی سر نمیزند...
آری گریه کن بر غربتم...
بر بی کسی های طولانی ام...
بر غم های کشیده ام...
موقع رفتن بگو...
بیچاره چه غریبانه رفت...
با کوله باری از غم...
خداحافظ ای غم های دنیا...
میروم دیگر سراغم را نگیرید...
خداحافظ ای زندگی لعنتی...
که یک روز خوش را نصیبم نکردی...
خداحافظ ای رفیقان...