دفتر خاطرات

دفتر خاطرات

دفتر خاطرات

دفتر خاطرات

امواج

دل من عاشق دریاست

گاهی رنگ امواج پریشان است

غروب ساحل ازچشمان من پیداست

نه قایق بادلم راهی به جایی برد،

نه امواجی که سرگشته به اقیانوس می پیوست

پریشان خاطرم هرشب،

پریشان خاطرم درساحلی غمگین وخاک آلود

صدای موج آهنگ غریبی داشت

افق ازدورپیدابود

ومن باحالتی غمگین،

که ازعمق نگاهم می شد آواز درونم را شنید و دید

غروب سرخ دریارا

به روی پرده ی نقاشی ام

ترسیم می کردم...


نظرات 2 + ارسال نظر
دریا 1391/07/28 ساعت 09:42 ب.ظ http://zinat.blogsky.com

سلام فاطمه جان

ممنون که بیادم بودی
خوشحال میشم بازم بیای

ممنون مهربون

مطلبتم عالی بود

خواهش میکنم دریاجون نظر لطفته

سپیده 1391/07/30 ساعت 08:16 ب.ظ http://bar0on.blogsky.com

تقصیــر برگـهـا نیست...
آدمـهـا همینـنـد...!
نفـس که میدهے لـﮧ ات مے کنـنـد...!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد