دفتر خاطرات

دفتر خاطرات

دفتر خاطرات

دفتر خاطرات

سکوت کن...

شبی غمگین شبی بارانی وسرد

 

مرا در غربت فردا رها کرد...

 

دلم در حسرت دیدار او ماند

 

مرا چشم انتظار کوچه ها کرد

 

به من می گفت تنهایی غریب است

 

ببین که غربتش با من چه ها کرد

 

تمام هستی ام بود وندانست

 

که در قلبم چه آشوبی بپا کرد

 

او هرگز شکستم را ندانست

اگر چه تا ته دنیا صدا کرد...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد