دفتر خاطرات

دفتر خاطرات

دفتر خاطرات

دفتر خاطرات

حس بد

یه احساس بدی دارم، اره، احساس  خوبی نیست     چرا دستای من تنهاست،چرا دستای من خالیست

چرا  هر  بار که دل دادم، شدم  بازیچه دست دنیا      مثل  موج هایی که  میمیرن،لب ساحل ،لب دریا

چراهرروزی که میره،میشه عذاب این دل خستم       نگاهم  به  آسمون میشه ، چرا من خالیه دستم

چرا تنهایی هر لحظه، مثل خوره  افتاده  به جونم      ببین اشکام ازم خستن،ببین تنهایی  من نمیتونم

چرا هر  جا  که  میرم،  صدای خنده  هاش  میاد       نمیدونه که  دارم میمرم، شدم بازیچه دست  باد

ببین یه  دنیا  حرف  دارم، وقتی  ببینمت  یه روز       ببین  هنوز دیر  نشده، ای دل  بیچاره من بسوز

میون  این  همه لبخند، ببین  تنهایی  بغض کردم       یه  احساس بدی دارم ، دلم میخواد  که  برگردم

میون  این  همه اشکام ، ببین تنهایی  دق  کردم       دارم از  دست تو  میرم،دارم میرم،بر نمیگردم

سکوت و  میشکنم آروم، میشم هم پای ابرا  من       میبارم آروم و نم نم ،به پای دشت و صحرا من

یه  احساس بدی دارم ، دلم میخواد   که  برگردم       دیگه فرصتی نمونده، رگ و با  تیغ آشنا  کردم


نظرات 2 + ارسال نظر
سورنا 1391/08/11 ساعت 12:34 ب.ظ http://bachehayedirooz.net

سلام وبلاگ و شعرای قشنگی دارین

ممنونم .ولی غمگین هستن

زرین کمر 1391/08/27 ساعت 06:49 ب.ظ

عاشقی دردسری بود نمیدانستیم

حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم


پرگرفتیم ولی باز به دام افتادیم
شرط ، بی بال و پری بود نمیدانستیم

آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو
سهممان بی خبری بود نمیدانستیم

آب و جاروی در خانه ما شاهد بود
از تو بر ما گذری بود نمیدانستیم

اینهمه چشم به راهی نگرانم کرده
خود این هم نظری بود نمی دانستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد